وارونگی جادها

مـےنویسـم از

 

حالم خوب نیست

خسته ی روزگارم

مات بازیهایش مانده ام

ز دست نامردمان بس کشیده ام

نامردمانی آشنا...

که دست بیگانگان را از پشت بسته اند

فریاد رسی ندارم

جز خدای درونم که از کودکی با من است

نکند...خدا از من خسته شود

[ دو شنبه 5 اسفند 1392برچسب:, ] [ 21:0 ] [ مارال بانو ] [ ]